سفارش تبلیغ
صبا ویژن

☼♀هرچی عشقم بکشه♀☼

حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

آنگاه که قیامت برپا شود، منادی الهی فریاد زند: <این الرجبیّون؟>

کجایند آنانکه ماه رجب را گرامی داشتند و از آن بهره ها بردند؟

از آن انبوه جمعیت، گروهی برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند.

بر سر آنان تاج های شاهی که مرصّع به در و یاقوت است، قرار دارد

ودر طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته، در سمت چپ نیز هزار فرشته

به او کرامت و تعظیم الهی را تبریک گویند.

از جانب الهی ندا آید:بندگان و کنیزانم به عزّت و جلالم سوگند، شما را

جای و مقام گرامی و عطایای فراوان دهم و شما را در جایی جای دهم

که از زیر آن نهرها جاری است و شما در آن جاوید خواهید بود زیرا

شما داوطلبانه برای من در ماهی که من بزرگش داشتم روزه گرفتید

سپس خطاب به فرشتگان می فرماید:

فرشتگان من! بندگان و کنیزان را به بهشت داخل کنید.

در اینجا حضرت صاد ق(علیه السلام) فرمود:

پـاداش بـرای کـسی اسـت که گـرچـه یـــــک روز

از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارد.

..........................................................................................................

لیلة الرغائب
شب جمعه اول ماه رجب را "لیلة الرغایب" می گویند.

از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
نیّت کسی که اولین پنجشنبه ماه رجب را روزه بگیرد و بین عشا و نیمه ی شب،
دوازده رکعت نماز ( 6 نماز دو رکعتی)بگذارد و بین هر دو رکعت، سلام دهد و در هر رکعت،
یک مرتبه سوره مبارکه حمد و سه مرتبه سوره مبارکه قدر و دوازده مرتبه سوره مبارکه اخلاص بخواند
و وقتی از نماز خواندن فارغ شود، هفتاد مرتبه بر من صلوات فرستد و بگوید:

اَللهمَ صَلِّ عَلی مُحَمّدِ النّبی الاُمّیِّ وَ عَلی آله



سپس به سجده رود و هفتاد مرتبه بگوید:

سُبُّوحٌ قُدُّسٌ، ربُ الملائکةِ و الرّوحِ

سپس سر از سجده برداشته و هفتاد مرتبه می گویی:

رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعلَمُ اِنَّکِ اَنْتَ الْعَلیُّ الأَعْظَمُ

دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه می گویی:

سُبُّوحٌ قُدُّسٌ، ربُ الملائکةِ و الرّوحِ



سپس حاجت خود را از خدا بخواهد، همانا برآورده می شود انشاءاللّه.



و در روایتی دیگر فرمودند:

قسم به کسی که جانم به دست اوست، این نماز را هیچ مرد و زنی از بندگان خدا نمیگذارد
مگر این که خدا گناهان او را می آمرزد.
هرچند آن گناهان به اندازه ی کف دریا و عدد ریگها و وزن کوهها و شماره ی برگ درختان باشد
و روز قیامت، هفتصد نفر از اهل بیت خودش را که مستوجب آتش باشند، شفاعت میکند
و چون شب اول نزول به قبرش شود،
خداوند ثواب این نماز را به صورت نیکو و چهره ی باز و زبان خوش برای او برانگیزد و گوید:

ای دوست من!

مژده باد که تو از سختی نجات یافتی



وی به او گوید: تو کیستی که من نیکوتر از تو ندیدم و بویی از بوی تو پاکیزه تر نشنیدم؟

گوید:

ای حبیب خدا!

من ثواب آن نمازی هستم که تو در فلان شب و در فلان ماه گذاردی.

من در این شب آمدم تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم
و رفع وحشت تو را نمایم و چون نفخ صور شود، در عرصه ی قیامت

بر سر تو سایه افکنم و تو هرگز از خیر مولای خودت تهی دست نخواهی ماند

نوشته شده در جمعه 90/3/13ساعت 1:4 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

از خودم می ترسم

                                       از نگاهـم ، کـه رد نگاهـش را گـم کرده است
 دلم ، که هــوس های بیجا کرده است
                                     سرم،که چرندیاتی در آن، جا خوش کرده است
 زبانم ، که عمری رو به غیـبـت کرده است
                                     لبانـم ، که جـوانی را بی هـــویـــت کـرده است
گوش هایم که رسوخ از همه نقصان کرده است
                                    چشمانم، که هرچه لنز طبیست را خز کرده است
صدایم ، که بی پروا دلی را قیامت کرده است
                                     فکـرم ، که به دروغ پـردازی عـادت کـرده است

آری از خودم میترسم، میترسم همچون وقت ظهور

                                                که در آن حین دعاها بالا نروند

                                                      دست ها دست به یاری نبرند

                                                            یـادها پشت به یـاران بکنند           

و می ترسم از ادامه اش که نُت بی جا بزنم

یا که می داند، شاید سکته ای یک جا بزنم!

...................................................................................................

دیشب داشت مخم میترکید، معلومه نه؟!

این چند خط شرحی از دل مشغولی هامه که مخاطبی نه خاص، شاید عام دارد!

 


نوشته شده در یکشنبه 90/1/28ساعت 9:3 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

  نمی دانم چرا امشب غمین و نالانم

      و چرا دلم پریشان حال و خشکیده است

و چرا چشمم به دنبال نیلوفر و یـــاس است

      می دانم که ذوقم پژمرده و کال است

و سرم هم پر هیاهو و داغ است

       شاید از خستگی امروز داغون است

یا شاید از رفتن دوست جا خوردست!

        یا کمی هم به غرورم برخوردست

شاید هم شیشه آرزوهایم بشکسته است

       یا که از بی دغدغه گی بی جان است

راستی، شاید هم بهار کارش را کرده است!

      هرچه هست فقط این را نــمیــدانــم

                     از چه روی

        چنین حالم دگرگون است؟!

...................................................................................

این چند خط خزعولاتی که تقدیمِ حضور شد، مخاطبانی خاص دارد

همچون خودم، پس اگه می بینید نامفهومه دلیلش همینه...

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/1/22ساعت 9:48 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

          قدر داشته هامان را بدانیم
که فردا
           به خاطر نداشته هامان
غصه نخوریم

...........................................................................

امروز شنیدم یه بنده خدایی میگفت:

"من کلا نماز نمیخونم، یه دفعه که برام یه مشکلی پیش اومد

2ماه نماز خوندم البته وسطش احساس کردم خیلی زود

تموم میشه وقتی از مادرم پرسیدم، فهمیدم بجای اینکه 2بار

تسبیحات اربعه بگم باید 1بار میگفتم!

بعدشم حاجتمو گرفتم، من احساس میکنم که خدا خیلی دوستم

داره و همه جا هوامو داره، خدا رو هم شکـــــــر میکنم.

آهان راستی وضو هم نمیگرفتم."

.................................................................................

بهار شده و هم چیز دگرگون
                            بخصوص حال بنده
حساسیتِ بهاریست...!

دوستان اگه احیانا روشی غیر شیمیایی و قرص و دارو برای کمک به این

حقیـــر سراغ دارید دریغ نفرمایید، بلکه حالمان دوباره دگرگون شود!


نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 2:22 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

خدایا تو را شکر می گویم برای تمام داده ها و نداده هایت

که هرچه دادی و ندادی جز به صلاحمان نبوده

****************************************

سلام

توفیقی شد تا حول حالنای سالِ نودمان را در جوار امام هشتم(علیه السلام) بخوانیم

به حافظِ عزیز که تفال زدم چنین فرمود:

چو باد غــرم سپر کوی یـار خواهـم کرد    نفس ببوی خوشش مشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر میگذرد   بـطـالتـم بـس از امروز کــار خـواهـم کـرد

جاتون خالی خیلی خوش گذشت خندیدیمو سوختیمو حال کردیمو زخمی شدیم و.... .

بله یه کوچولو هایی اذیت شدیم که اونم جزو نمکِ سفر محسوب میشد، که کلا شیرین میشد.

دعاگوی دوستان عزیز هم در این سفر غیر منتطره بودم.

.

..............................................................................................................

پی نوشت(البته هیچ ربطی به نوشته نداره!):

از اخراجی های3 اومدمو ، خواستم خودمو مهم جلوه بدم یه جا نظر بدم. چشمک

البته دوستانِ نزدیکم میدونن که من نه اینوری هستم نه اونوری، یه ورِ خاصی هستمپوزخند

نظر کارشناسانه بنده اینست که از اخراجی های 1و2 ضعیف تر بود و به قول خواهرِ دلبندم

ســــوراخ بود. جنابِ ده نمکی موضوعِ سنگینی انتخاب کرده بود محتواش رو خراب کرده بود.

اگه بیشتر روی فیلم کار میکرد فیلم خوبی میشد.باید فکر کرد

البته از سینما که داشتم میومدم بیرون برای بار دوم در طی یکی دو سالِ اخیر پشیمون از

دیدنِ فیلم نبودم، شاید چون آخرش جالب و احساسی تموم شد روم تاثیر گذاشته بود...

الان ساعت 11:50 دقیقه امشب یکشنبه میباشد.

................................................................

دو مفهوم عـــالی داشت فیلم یکیش که قسمتی از وصیت نامه یه شهید هم بود:

خدایا تو میدانی چه می کشیم، از یک سو باید شهید شویم تا آینده بماند

                                            از یک سو باید بمانیم تا آینده شهید نشود

یکی دیگه اش هم این بود که میگفت یه سری خودشونو زیز چفیه هاشون پنهون کردن.

یکی دیگه هم آخر فیلم جزو جمله های خواننده بود که اونم فوق العاده بود راجع به

بسیجی نما های امروزی بود، که چون یادم نمیاد نوشتم 2تا مفهوم، بعدا نیای بگین

این که شد 3تا چرا گفتی 2تا؟!!!

 


نوشته شده در جمعه 90/1/5ساعت 4:7 عصر توسط شیما نظرات ( ) |


Design By : Pichak