دو سيب و دو گلابي
دوست دارم حسابي.
بگذار که بر شاخه اين صبح دلاويز
بنشينم و از عشق سرودي بسرايم
آن گاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
پر گيرم از اين بام و به سوي تو بيايم.
کاش مي شد اشک را تهديد کرد
فرصت لبخند را تجديد کرد
کاش مي شد در غروب لحظه ها
لحظه ديدار را تجديد کر
هيچي...مثل خر ها گفتم حسودم...
اما الان كه فكر مي كنم ميبينم اصلا حسود كه نيستم هيچ...خيلي هم قانع ام!...الكي آبرومو بردم
...
د...لعنت به دهاني كه بي موقع زر بزنه...
براي من كه فرقي نمي كنه كيك بزرگ باشه يا كوچيك فقط باشه
بيا من آپم
سلام عزيزم
يادم نيست كي بود ولي يادته يه معلم مزخرف داشتيم كه يه صندلي گذاشت وسط كلاس و گفت هركسي بياد بگه چه عيب و ايرادهايي داره و همه درباره اش نظر بدن؟
يادته من چي گفتم؟( كه كاشكي نمي گفتم...)