سفارش تبلیغ
صبا ویژن

☼♀هرچی عشقم بکشه♀☼

چه بد لحظه ایست

وقتی که بـــاید باشد ، نباشـد

وقتی که بـــاید بفهمد ، نفهمـد

وقتی که بـــاید ببیـند ، نبـینـد

وقتی که بـــاید بــماند ، نمانـد

وقتی که بـــاید فکـر کند ، نکنـد

وقتی که بـــاید درک کند ، نکنـد

وقتی که بـــاید پاسخ دهد، ندهد

وقتی که بـــاید دل ندهد، بدهد

وقتی که بـــاید دل بگیرد ، نگیرد

وقتی که بـــاید آرام کند ، نکند

وقتی که بـــاید ول کنـد ، نکنـد

وقتی که بـــاید نباشد ، باشد

و چه خوب لحظه ایست

وقتی که، هرچند چه دیر بفهمی همه این باید و نباید ها فقط و فقط به نفع تو بوده...!


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 9:59 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

چند روزیست که فلک با من سرناسازی گرفته

عالـــم و آدم عجیـب با مـن سر دعــوا گـرفتـه

معلـم چند بـاری هم بی هوا مچم را گـرفتـه

در و دیـوار ها انـگـار بـا مـن سر نالـه گـرفتـه

حتی خـواب هــم از چشمانـم دوری گـرفتـه

بیچاره قلبم از بی کسی سینه غم بغل گرفته

دلـم هـم به طـور مـداوم فریـاد سـر گـرفتـه

که گـوشم از صدایـش عمیقـا ماتم گـرفتـه

عجبـــــــــــــــــــــــــــا

زنـدگی ایـن روزهـا چـه بــد حالــم گـرفتـه

 

..................................................................................................................

فک کنم، پی نوشت:

جاتون خالی رفتیم فیلم ملک سلیمان رو دیدیم ، من همش میترسیدم وقتی برگشتیم

دیگه نتونم بخوابم ولی خدا رو شکر اینجوری نبود، من عمدتا هروقت از سینما برمیگردم

از اینکه وقتمو گذاشتم یه فیلم مسخره دیدم به شدت عصبانی و ناراحت می شدم ولی

امشب اینجوری نبود با اینکه فیلم ضعف زیاد داشت ولی من پسندیدمش، چون متوجه

شدم فیلمیه که براش زحمت کشیده شده، جلوه های ویژه اش نسبت به فیلم هایی

که تو ایران ساخته میشه فوق العاده بود. خوشم اومد از اینجا به همه دست انداران این

فیلم تبریک میگم درسته که زیاد اشکال داشت ولی واقعا بهشون خسته نباشید میگم

خیلی حال کردم دیدم تو ایرانم از این فیلم ها با این کیفیت می سازن. امیدوارم این فیلم

بتونه جرقه تولید فیلم های بهتر، با کیفیت تر و حرف ای تر رو بزنه.

با امید ایرانی پیشرفته و مقتدر.

نوشته شده در 2شنبه 24 آبان 2:02 صبح.


نوشته شده در یکشنبه 89/8/23ساعت 8:53 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

تو چه راحت گریستی و من چه سخت گریستم

تو چه راحت به من خندیدی و من هنوز چه سخت می گریستم

چه دنیای سهمگینی برایم از راحتی خودت و سختی خودم ساختی

و به راستی که چه فاصله ایست بین راحتی و سختی

 
   اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

                        وین حرف معمی نه تو خوانی و نه من

    هست از پس پرده گفتگوی من و تو

                        چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
 
    (حکیم عمر خیام)


نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 10:31 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

سلام دوستان عزیز.Yah

روز دانش آموز بر همه دانش آموزان قدیم و جدید و آینده مبارک.
...............................................................................................................................................
راستشو بخواین من برخلاف خیلیا اصلا علاقه ندارم که به دوران مدرسه برگردم
اصلا حوصله صبح زود از خواب پاشدن و پاچه گیریه یه ناظم بدقلق و معلمای عقده ای رو ندارم
ولی با این همه از اون دوران متنفر نیستم. خدا رو شکر دوستای معرکه ای داشتم
 که باهاشون ناراحتی ها رو به خوشی تبدیل میکردم
از دوران مدرسه یکی دوم راهنمایی خیلی بهم چسبید یکی هم پیش داشگاهی،
 این 2تا اٍند رفیق بازی بودن
حتما از شنیدن اسم پیش دانشگاهی تعجب کردین (درسو این چیزا دیگه...) درس؟؟؟؟!!!!!!!
منو درس؟!!!! (البته عیدنوروز درس خوندما)Reading a Book
تو پیش دانشگاهی رکورد ولگردی و بیرون رفتن با رفقا رو زدیم، خدا نصیب همه رفیق پایه بکنه.
درسته دوران پر استرسی بود ولی اینقد ماجرا واسه خندیدن  و کل انداختن داشتیم که یادمون میرفت.
یادش بخیر پیش دانشگاهی یه ناظم داشتیم به اسم خانم هانی، داد که میزد ستونای مدرسه میلرزید
هرروز ازمون لغت انگلیسی میپرسید، یه عینکم داشت که هروقت میخواست مچ بچه ها روevilgenius.gif : 58 par 64 pixels.
 که آرایش کردن یا به ابرو هاشون دست زدن بگیره ازش استفاده میکرد
البته ذاتا آدم بدی نبود، ولی مشکلات آدمو کم طاقتو عصبی میکنه، بنده خدا!
به به بریم سر کلاس دیف، کاوه امینی(دماغ سربالا) ، حال به هم زن و
عقده ای ترین و گیر ترین و ... ترین استاد پیش.
هروقت خسته میشد واسه کل کل منو میبرد پای تخته که یه حالی عوض کنه.
مرتیکه.... کلی هم تیکه بارم میکرد البته من ذاتا یه اخلاقی دارم که زیاد میخندم
 ولی وقتی یکی یه چیزی بهم بگه 2تا تمیز میزارم روش بهش برمیگردونم
ایشون البت یه بار زیاده روی کرد که وقتی واسه خواهرم تعریف کردم گیر داد یکی رو بفرسته از کلاس
بکشوندش بیرون تا میخوره بزندش
که با زحمات بسیار زیاد و خواهش های پی در پیم مانع این کار شدم.
گسسته --> استاد تنقطار(لپ گلی،معروف به یوزارسیف)، من هیچی نمیگم
فقط دوستان رو یاد شلوار این بزرگوار میندازم.(خدایا مارو ببخش)
ادبیات--> راستشو بخواید نه قیافشو یادم میاد نه اسمشو،
فقط میدونم استاد مودب و واقعا خوبی بود.
فیزیک --> استاد صفایی(داش نادر)، لات اساتید مدرسه.
 خیلی قشنگ حرف میزد ولی من که نمیفهمیدم چی درس میداد.
زبان ---> استاد حقی(جسیکا)، ماه بود، آقا بود، عشق بود.بهترین استاد jsk بود.
 دوست دارم بازم ببینمش،این دنیا که نمیشه ولی از اون پیرمرد (البته مرد مسن) هاییه
 که اون دنیا از فرط علاقه کلی بوسشون میکنم.
(البته فقط آقایان سن بالا ها تو رو خدا فکر بد راجع به من نکنید.)
شیمی--> آخی آقای تقی( () )، اینم خیلی استاد خوبی بود ولی من چون هیچ وقت درس نمیخوندم
 خیلی سر کلاساش استرس داشتم.mrsbeasley.gif : 40 par 49 pixels.
عربی---> استاد چاوشی، خداییش هم خوب درس میداد هم خیلی مهربون و بامزه بود
همیشه هم منو با اسم کوچیک صدا میزد
دین وزندگی--> سرکار خانم تهرانی( چرا درس نخوندیArabic Veil؟؟) ازون پاچه گیرای حرفه ایه دهن صاف کن،
 سر کلاسش خیلی میترسیدم و می لرزیدم، ولی با این یکی هم زیاد کل انداخته بودم،برای اینکه نمی خواستم
 کم بیارم میلرزیدم و جواب میدادم. برای تولد(توضیح درپایین) شماره مو پا تخته نوشته بودم،یه  تیکه قشنگ انداخت
که یادم نمیاد (اگه بچه ها کسی یادش میاد بگه بنویسم.)
حسابان--> سرکار خانم امیرانی(نگته)، فک کنم قشنگترین تیکه اش اونجا بود که گفت: آخه تقی پور تو عقل داری؟!!!
و بعد زهرا اداشو در آورد و جلوی خودش بهش گفت که شما بهم گفتید آخه تقی پور تو عقل داری؟!!!
فیزیک---> سرکار خانم رخشا(آستین قشنگ) شماها چرا نمیریم تشت و لگن بردارید کهنه بچه بشورید؟!!!
 آره بابا برید خیاطی، مگه بده خیاطی؟!!!!اصلا هیچ کدومتون استعداد ندارین.
زبان--->سرکار خانم گلشن(مو قشنگ) خیلی بامزه بود. همش میگفت اٍاااٍاااٍاااٍ اینجوریه؟
این 3تا آخری مال سال سوم بود.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مدیرمون، ازون دهن صاف کنا بود که هرچی میشد میزد زیر آواز،
 همیشه هم لبخند میزد ولی...
یه مشاورم داشتیم آقای ادیبی (آدم میتونه 6ساعتم بخوابه)که ای خداااااااااااااااااااااااااا،
 چی کشیدیم ما تو این پیش دیگه بسه زیاد غیبت نکنم.
یکی از وقتایی که  خیلی خوش گذشت تولدم توی پیش بود که چون با 3تاpillowtalk.gif : 86 par 33 pixels. دیگه از بچه ها
شیما و کیمیا و نیلوفر، اسفندی بودیم،
تولد خونه ما وبا حضور اکثر بچه ها ،
 دوپس دوپس و دنسو ....Balloons
.......................................................................................................................................
شاید به نظر پست ساده و مسخره ای بیاد ولی برای این آپم، حدود 3ساعت شایدم بیشتر
وقت صرف کردم، ببخشید اگه وقت بعضیاتونو با پست هرچند ناچیزم گرفتم،
ولی از همه دوستانم که قدم رنجه کردند و به وبلاگ من تشریف اوردند کمال  تشکر را دارم،
امیدوارم همیشه خوشحال و شاد و خندون باشید.
SPECIAL THANKS TO:
اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.irاسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.irاسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.irاسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.irاسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir


نوشته شده در پنج شنبه 89/8/13ساعت 6:26 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

گرچه من می‌شکنم در خود یکسر، قیصر!
مرگ حق است، تبسّم کن و بگذر، قیصر!
مرگ، پایان کبوتر نیست، وقتی بی بال
تا خدا پل زده‌ای مثل کبوتر، قیصر!
نام تو شهره تر از قاف شده ست ای سیمرغ
باز هم پر بگشا در خود بی پر، قیصر!
مرگ مرگ است ولی مرگ تو مرگی دگر است
داغ ، داغ است ولی داغ برادر... قیصر!
راستی مرگ چه جوری ست؟ مرا می‌بینی؟
 چه خبرداری از عالم دیگر، قیصر!؟
نقدهایت همه غوغا بود غوغا، "سید"!
شعرهایت همه محشر بود ، محشر، قیصر!
جامة خاک به تن کردی و یادم آمد
از شب خون، شب آتش، شب سنگر، قیصر!
شعرهای تو همه معنی قرآن بودند
"آیه" ای داری چون سورة کوثر، قیصر!
تیغ می‌چرخد و من سینه زنان می‌گریم
در دلم هلهلة حیدر حیدر، ‌قیصر!
پیش تر از من دلتنگ گذشتی ، بگذر
ما همه می‌گذریم آخر از این در، قیصر!



روحش شاد و یادش گرامی
نوشته شده در پنج شنبه 89/8/6ساعت 9:50 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak